نشریه آمریکایی نشنال جئوگرافیک در آخرین شماره خود مقاله ای با عنوان «پارس، روح باستانی ایران» به چاپ رسانده است که در آن نویسنده به شرح سفر خود به ایران و نقاط باستانی آن می پردازد و اینکه ایرانیان تا چه اندازه هویت خود را در پیوند با ایران باستان می بینند. نویسنده این مقاله، مارگریت دل گوویدیچه است که با تشریح سفر خود به تخت جمشید، مقر امپراتوری هخامنشی، می نویسد: آنچه که بیش از همه در ویرانه های پرسپولیس (تخت جمشید) جلب توجه می کند فقدان نمادهای خشونت است. در میان سنگ تراشی های این بنا شمایل سربازان را می بینید بدون آنکه در حال جنگ باشند، اسلحه ها را می بینید بدون آنکه در حالت حمله باشند. پیکره های دیگر صحنه اجتماع مردم از ملل گوناگون را تصویر کرده اند که با حمل هدایا و چهره هایی صلح طلب دست بر شانه یکدیگر نهاده اند. در دوران باستان که به خشونت و جنگ های بی رحمانه شهرت دارد، به نظر می رسد تمدنی که مرکز آن تخت جمشید بود سرزمینی آرام و در برگیرنده مردمان گوناگون بوده است. امروزه برای بسیاری از ایرانیان این ویرانه ها یادآوری مهم از اجداد باستانی آنهاست و اینکه آنها چگونه می زیستند و چگونه رفتار می کردند. این نشریه آمریکایی خاطر نشان می کند: پارس یک امپراطوری بزرگ بود که با تصرف سرزمین های دیگر قدرت خود را تثبیت کرد ولی در عین حال شاید اولین امپراطوری باشکوه دوران باستان و پیشرفته ترین تمدن آن دوره هم بود. نویسنده مقاله می گوید: در سفر خود به ایران در جستجوی پاسخ به این سوال بودم که ایرانیان امروزی تا چه حد هویت خود را در پیوند با ایران باستان می بینند. در عین حال برایم جالب است بدانم کشوری که در غرب به عنوان خطری برای صلح و با حکومتی یاغی تلقی می شود در درون چگونه است و خود را در دنیای امروز چگونه می بیند.
روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت .
اگر امروز که بیدار شدی بیشتر احساس سلامت کردی تا مریضی ، تو خوشبخت تر از یک میلیون نفری هستی که تا آخر این هفته بیشتر زنده نیستند.
اگر هیچ وقت خطر جنگ را تجرب نکرده ای و تنهایی زندان را حس نکرده ای ، در شمار 500 میلیون نفر آدم خوشبخت دنیا هستی .
اگر می توانی در یک جلسه مذهبی شرکت کنی بدون اینکه اذیت و آزار، دستگیری ، شکنجه و وحشت از مرگ داشته باشی خوشبخت تر از سه میلیون نفر در جهان هستی.
اگر در جیب یا کیف خود پول داری و می توانی گاهی کمی پول خرج کنی ، جزو 8 درصد آدمهای پولدار دنیایی.
اگر پدر و مادرت هنوز زنده اند و هنوز با هم زندگی می کنند . تو واقعا بی نظیری!
اگر سرت را بالا می گیری و لبخند می زنی و احساس خوبی داری ، تو خوشبختی ، چون خیلی ها می توانند این کار را بکنند ، ولی اکثرا نمی کنند.
اگر امروز و دیروز دعا کردی ، واقعا خوشبختی ، چون اعتقاد داری که خدا صدای ما را می شنود و به ما جواب می دهد.
به مناسبت ۱۰ تیرماه جشن تیرگان یادآور جانفشانی آرش کمانگیر و نبرد با دیو خشکسالی
منم آرش من آنم که فرمان افراسیاب را پاسخ خواهم داد. واپسین تیر ترکشم فرجام زندگی من خواهد بود و تیر را به باد خواهم سپرد تا به خواست اهورامزدا مرزهای ایران را بگسترد تا خانه هایمان و شهرهایمان گسترده شود و دل زنان مردان و کودکان ایران زمین شاد شود.
من آنگاه در میان شما نخواهم بود و از پیکرم هیچ نخواهد ماند و آرش این گونه بر فراز البرز کوه رفت و دیگر باز نگشت.
آری آری جان خود در تیر کرد آرش کار صدها صد هزاران شمشیر کرد آرش
آرَشِ کَمانگیر نام یکی از اسطورههای کهن ایرانی و همچنین نام شخصیت اصلی این اسطوره است.
اسطوره آرش کمانگیر از داستانهایی است که در اوستا آمده و در شاهنامه از آرش در سه جا با افتخار نام برده شده ولی داستان آرش در شاهنامه نیامده است.*[1] در کتابهای پهلوی و نیز در کتابهای تاریخ دوران اسلامی به آن اشاراتی شدهاست. ابوریحان بیرونی، در کتاب خود به نام «آثارالباقیه» به هنگام توصیف «جشن تیرگان»، داستان آرش را بازگو میکند و ریشه این جشن را از روز حماسه آفرینی آرش میداند. در اوستا آرش را اِرِخشه خواندهاند و معنایش را نیز کسانی معناهایی کردهاند: از آن دسته «تابان و درخشنده»، «دارنده ساعد نیرومند» و «خداوند تیر شتابان». در اوستا بهترین تیرانداز ارخش نامیده شده است که گمان بر این است که همان آرش باشد. بعضی معنی آرش را درخشان دانستهاند. و برخی معتقدند که منظور از آرش، حاکم پارتی گرگان بوده که به زور تیر و کمان دشمن را (به احتمال زیاد سکاها را) از مرز ایران دور کرده است.
در زمان پادشاهی منوچهر پیشدادی، در جنگی با توران، افراسیاب سپاهیان ایران را در مازندران محاصره می کند. سرانجام منوچهر پیشنهاد صلح میدهد و تورانیان پیشنهاد آشتی را میپذیرند و قرار بر این میگذارند که کمانداری ایرانی برفراز البرزکوه تیری بیاندازد که تیر به هر کجا نشست آنجا مرز ایران و توران باشد. آرش از پهلوانان ایران داوطلب این کار میشود. به فراز دماوند میرود و تیر را پرتاب میکند.*[2] تیر از صبح تا غروب حرکت کرده و در کنار رود جیحون یا آمودریا بر درخت گردویی فرود می آید. و آنجا مرز ایران و توران میشود.*[3] پس از این تیراندازی آرش از خستگی میمیرد. آرش هستیاش را بر پای تیر میریزد؛ پیکرش پاره پاره شده و در خاک ایران پخش میشود و جانش در تیر دمیده میشود. مطابق با برخی روایت ها اسفندارمذ تیر و کمانی را به آرش داده بود و گفته بود که این تیر خیلی دور می رود ولی هر کسی که از آن استفاده کند، خواهد مرد. با این وجود آرش برای فداکاری حاضر شد که از آن تیر و کمان استفاده کند.
بسیاری آرش را از نمونههای بیهمتا در اسطورههای جهان دانستهاند؛ وی نماد جانفشانی در راه میهن است