-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 21:37
فرشته ها میتوانند مرد هم باشند به سلامتی اون پدری که هنگام تراشیدن موی کودک مبتلا به سرطانیش گریه ی فرزندش رو دید ماشین رو داد به دستش در حالی که چشمانش پر از گریه بود گفت : حالا تو موهای منو بتراش ! به سلامتی پدری که نمی توانم را در چشمانش زیاد دیدیم ولی از زبانش هرگز نشنیدم ...!!! به سلامتی پدری که طعم پدر داشتن رو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1390 00:33
حکایت روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد. کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 23:34
در سال 1968 مسابقات المپیک در شهر مکزیکوسیتی برگزار شد. در آن سال مسابقه دوی ماراتن یکی از شگفت انگیز ترین مسابقات دو در جهان بود. دوی ماراتن در تمام المپیک ها مورد توجه همگان است و مدال طلایش گل سرسبد مدال های المپیک. این مسابقه به طور مستقیم در هر 5 قاره جهان پخش می شود. کیلومتر آخر مسابقه بود دوندگان رقابت حساس و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 23:37
"امت فاکس"، نویسنده و فیلسوف معاصر، از آمریکا، هنگامی که برای نخستین بار به رستوران سلف سرویس رفت. وی که تا آن زمان هرگز به چنین رستورانی نرفته بود، در گوشه ای به انتظار نشست، با این نیت که از او پذیرایی شود. اما هرچه لحظات بیشتری سپری میشد، ناشکیبایی او از اینکه میدید پیشخدمتها کوچکترین توجهی به او ندارند،...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 دیماه سال 1389 23:11
بدینوسیله من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم و مسئولیتهای یک کودک هشت ساله را قبول می کنم. می خواهم به یک ساندویچ فروشی بروم و فکر کنم که آنجا یک رستوران پنج ستاره است. می خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است، چون می توانم آن را بخورم! می خواهم زیر یک درخت بلوط بزرگ بنشینم و با دوستانم بستنی بخورم . می خواهم درون یک...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 آبانماه سال 1389 22:34
There are moments in life when you miss someone So much that you just want to pick them from Your dreams and hug them for real گاهی در زندگی دلتان به قدری برای کسی تنگ می شود که می خواهید او را از رویاهایتان بیرون بیاورید و آرزوهای خود در آغوش بگیرید When the door of happiness closes, another opens But often times we...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 مردادماه سال 1389 11:48
" اگر عمر دوباره داشتم ..." اگر عمر دوباره داشتم : مى کوشیدم اشتباهات بیشترى مرتکب شوم . همه چیز را آسان مى گرفتم . از آنچه در عمر اولم بودم ابله تر مى شدم . فقط شمارى اندک از رویدادهاى جهان را جدى مى گرفتم . اهمیت کمترى به بهداشت مى دادم . به مسافرت بیشتر مى رفتم . از کوههاى بیشترى بالا مى رفتم و در رودخانه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 خردادماه سال 1389 01:55
Where love is God is also هر کجا محبت باشد،خدا هم هست God is in your heart,,yet you search for him in the wilderness خدا در قلب توست و تو در بیابان ها به دنبالش می گردی The nearer the soul is to God, the less its, since the point nearest the circle is subject to the least motion.. disturbances هر چه روح به خدا نزدیکتر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 خردادماه سال 1389 23:06
You have to live moment to moment , you Have to live each moment as if it is the last Moment. So don't waste it in quarreling, in Nagging or in fighting. Perhaps you will not find the next moment even For an apology. از لحظه به لحظه زندگی کردن گریزی نیست.باید هر لحظه را چنان زندگی کنی که گویی واپسین لحظه است. پس وقت...
-
باران
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1389 23:13
چیست این باران که دلخواه من است ؟ زیر چتر او روانم روشن است . چشم دل وا می کنم قصه یک قطره باران را تماشا می کنم : در فضا، همچو من در چاه تنهائی رها، می زند در موج حیرت دست و پا، خود نمی داند که می افتد کجا ! در زمین، همزبانانی ظریف و نازنین، می دهند از مهربانی جا به هم، تا بپیوندند چون دریا به هم ! قطره ها چشم...
-
سقراط
سهشنبه 17 فروردینماه سال 1389 00:22
سقراط را همواره مشغول قدم زدن در بازار اصلی شهر می دیدند. یک روز ، یکی از شاگردان اش پرسید : استاد ، از شما آموختیم که یک حکیم ، زندگی ساده دارد . شما حتی یک جفت کفش از خود ندارید. سقراط پاسخ داد : درست است شاگرد ادامه داد : با این حال ، هر روز شما را در بازار شهر ، و در حال تحسین کالاها می بینیم. آیا اجازه می دهید...
-
خاطرات مهندس ایرج حسابی
جمعه 21 اسفندماه سال 1388 22:31
خاطرات مهندس ایرج حسابی در زمان تدریس در دانشگاه پرینستون دکتر حسابی تصمیم می گیرند سفره ی هفت سینی برای انیشتین و جمعی از بزرگترین دانشمندان دنیا از جمله "بور"، "فرمی"، "شوریندگر" و "دیراگ" و دیگر استادان دانشگاه بچینند و ایشان را برای سال نو دعوت کنند. آقای دکتر خودشان کارتهای...
-
بازی با شعور قشر تحصیل کرده جامعه
یکشنبه 9 اسفندماه سال 1388 10:52
نائب رئیس کمیسیون بهداشت در گفت و گو با فارس: مافیای آزمون دستیاری طی سالهای متمادی میلیاردها تومان سودجویی کرده است خبرگزاری فارس: نائب رئیس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس گفت: هنوز درباره گستردگی تخلف در آزمون دستیاری دستگاههای اطلاعاتی مشغول کار هستند. مافیای تخلف در آزمون دستیاری سالهاست که مشغول است و میلیاردها...
-
باز هم تقلب
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1388 16:02
خبرگزاری دانشجویان ایران - تهران سرویس: آموزشی معاون آموزشی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی با اشاره به دلائل ابطال سی و هفتمین دوره آزمون دستیاری تخصصی، گفت: تا این لحظه تخلفی برای احدی از پزشکان داوطلب آزمون به اثبات نرسیده است، ولی در صورت اثبات، آن فرد نه تنها صلاحیت ادامه تحصیل ندارد بلکه برای همیشه طبابت عمومی...
-
والنتاین
جمعه 23 بهمنماه سال 1388 20:52
و آن زمان که عاشق می شوی و می دانی که عشقی هست و باور داری کسی که تو را دوست دارد و در آن شبهای سرد و یخبندان با تو می ماند.. در آن لحظات می فهمی دوست داشتن چقدر زیباست ..... و می دانی که عشقی هست و باور داری کسی که تو را دوست دارد و در آن شبهای سرد و یخبندان با تو می ماند.. در آن لحظات می فهمی دوست داشتن چقدر زیباست...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 دیماه سال 1388 20:24
رضائیم به رضایش وقتی عشق و اراده با هم بیامیزد ا حمد 26 ساله و همسرش فاطمه 25 ساله، از زوج های معلولی هستند که مدت یک سال است با یکدیگر ازدواج کرده و در خانه های مخصوص زوج ها در آسایشگاه کهریزک زندگی می کنند. احمد دچار معلولیت از هر دو دست و فاطمه از هر دو پا می باشد. این زوج معلول، اما توانمند در زمینه کارهای هنری...
-
شب یلدا
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 00:47
شب یَلدا یا شب چِله آخرین شب آذرماه، شب پیش از نخستین روز زمستان و درازترین شب سال است. ایرانیان و بسیاری از دیگر اقوام آن را مبارک میدارند و این شب را جشن میگیرند. پیشینهٔ جشن یلدا و جشنهایی که در این شب برگزار میشود، یک سنت باستانی است و پیروان میتراییسم آن را از هزاران سال پیش در ایران برگزار میکردهاند. در...
-
حکایت بطری
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 00:41
حکایت بطری برگرفته از دومین مکتوب---- اثر :پائولوکوئیلو ----برگردان:آرش حجازی یک روز صبح همراه با یک دوست آرژانتینی در صحرای موجاوه قدم میزدیم،که چیزی را دیدیم که درافق می درخشید؛هرچندقصدداشتیم به یک دره برویم،مسیرمان را عوض کردیم تا ببینیم آن درخشش ازچیست.تقریبا"یک ساعت زیر آفتابی که مدام گرمتر میشد راه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 00:46
زندگی در صدف خویش گهر ساختن است. زندگی، در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است. عشق، بیرون تاختن از این گنبد دربسته است. عشق، به یکی داد، جهان بردن و جان باختن است. مذهب زنده دلان، خواب پریشانی نیست. مذهب زنده دلان، از همین خاک، جهان دگری ساختن است. همچون طفلان با حسرت از زیر درخت به آشیان مرغان نگاه نکن. پرواز کن و مهر و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 آبانماه سال 1388 23:09
خدایا با من قهری ...!!! بنده ی من نماز شب بخوان که یازده رکعت است... - خدایا! خستـه ام، نمـیتوانم نیمه شب یازده رکعت بخوانم! - بنده ی من! قبل از خواب این سه رکعت را بخوان... - خدایا! سه رکعت زیاد است! - بنده ی من! قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو - خدایا! من در رختخواب هستم و اگر بلند شوم، خواب از سرم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 مهرماه سال 1388 01:05
استادی درشروع کلاس درس، لیوانی پراز آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند: 50 گرم ، 100 گرم ، 150 گرم استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقا“ وزنش چقدراست. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه...
-
خدا
یکشنبه 22 شهریورماه سال 1388 21:22
پیش از اینها فکر میکردم خدا خانه ای دارد کنار ابر ها مثل قصر پادشاه قصه ها خشتی از الماس خشتی از طلا پایه های برجش از عاج و بلور بر سر تختی نشسته با غرور ماه برق کوچکی از از تاج او هر ستاره پولکی از تاج او اطلس پیراهن او آسمان نقش روی دامن او کهکشان رعد و برق شب طنین خنده اش سیل و طوفان نعره ی توفنده اش دکمه ی پیراهن...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 مردادماه سال 1388 00:52
پ سر کوچکی روزی هنگام راه رفتن در خیابان سکه ای یک سنتی پیدا کرد. او از پیدا کردن این پول آن هم بدون هیچ زحمتی خیلی ذوق زده شد. این تجربه باعث شد که او بقیه روزها هم با چشم باز سرش را پایین بگیرد( به دنبال گنج!) او در مدت زندگیش ۲۹۶ سکه ۱ سنتی ، 48 سکه ۵ سنتی ،۱۹ سکه۱۰ سنتی، 16 سکه ۲۵ سنتی، ۲ سکه نیم دلاری و۱ اسکناس...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 تیرماه سال 1388 00:34
We have connections between us Of which our parnets never dreamt We are here for everyone We are a bridge And a ladder For all those who dream For all those who have dreamt And still in our lifetime And still in our days We will sing with our voices: We brought peace upon us We brought peace upon us We brought peace...
-
Hero
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1388 01:06
There's a hero if you look inside your heart. You don't have to be afraid of what you are. There's an answer if you reach into your soul and the sorrow that you know will melt away. And then a hero comes along with the strength to carry on and you cast your fears aside and you know you can survive. So, when you feel...
-
عشق بازی
یکشنبه 21 تیرماه سال 1388 23:13
عشق بازی به همین آسانی است ... عشقبازی به همین آسانی است که گلی با چشمی بلبلی با گوشی رنگ زیبای خزان با روحی نیش زنبور عسل با نوشی کارهموارۀ باران با دشت برف با قلۀ کوه رود با ریشۀ بید باد با شاخه و برگ ابر عابر با ماه چشمهای با آهو برکهای با مهتاب و نسیمی با زلف دو کبوتر با هم و شب و روز و طبیعت با ما ! عشقبازی به...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 تیرماه سال 1388 23:34
Every night in my dreams I see you, I feel you That is how I know you go on. Far across the distance and spaces between us You have come to show you go on. Near, Far, wherever you are, I believe that the heart does go on. Once more, you opened the door And you're here in my heart, and my heart will go on and on. Love...
-
دکتر شریعتی
دوشنبه 11 خردادماه سال 1388 01:22
شعری زیبا از دکتر شریعتی پریشانم چه میخواهی تو از جانم؟! مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی خداوندا! اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی و شب آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟! خداوندا! اگر...
-
راه ابراز عشق
شنبه 2 خردادماه سال 1388 00:12
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند.. برخی « دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین » را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را...
-
پروانه و پیله
سهشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1388 01:29
پروانه و پیله روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد . شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله راتماشا کرد.ناگهان تقلای پروانه متوقف شدو به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص مصمم شد به پروانه کمک کندو با برش قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد. پروانه به راحتی از پیله...