-
داستان یک ماهیگیر
یکشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1386 21:23
یک تاجر آمریکایى نزدیک یک روستاى مکزیکى ایستاده بود که یک قایق کوچک ماهیگیرى از بغلش رد شد که توش چند تا ماهى بود! از مکزیکى پرسید : چقدر طول کشید که این چند تارو بگیرى؟ مکزیکى: مدت خیلى کمى! آمریکایى: پس چرا بیشتر صبر نکردى تا بیشتر ماهى گیرت بیاد؟ مکزیکى: چون همین تعداد هم براى سیر کردن خانواده ام کافیه! آمریکایى:...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 فروردینماه سال 1386 19:46
سال نو مبارک
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1385 23:40
من برای کشورم چه کردم دکتر لویی پاستور 1832-1895 : .... در حرفه ای که هستید نه اجازه دهید که به بدبینی های بی حاصل آلوده شوید و نه بگذارید که برخی لحظات تاسف بار که برای هر ملتی پیش می آید شما را به یاس و ناامیدی بکشاند. در آرامش حاکم بر آزمایشگاه ها و کتابخانه هایتان زندگی کنید، نخست از خود بپرسید " برای یادگیری و...
-
پست تکراری - بخشی از نامه نامه چارلی چاپلین به دخترش
دوشنبه 23 بهمنماه سال 1385 21:12
بخشی از نامه چارلی چاپلین به دخترش: داستان آن دلقک گرسنه ای که در پست ترین محلات لندن آواز می خواند و می رقصید و صدقه جمع می کرد؛ این داستان من است. من طعم گرسنگی را چشیده ام و از اینها بیشتر؛ من رنج آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند؛ اما سکه رهگذر خودخواهی آن را می خشکاند؛ احساس کرده ام. با...
-
دو فرشته مسافر
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1385 19:47
دو فرشته مسافر در منزل خانواده ثروتمندی توقف کردند تا شب را در آنجا بگذرانند.آن خانواده گستاخی کردند و اجازه ندادند فرشته ها شب را در مهمانخانه داخل عمارت بگذرانند.بلکه به آنها فضای کوچکی از زیر زمین خانه را اختصاص دادند. همان طور که فرشته ها مشغول آماده کردن بستر خود روی زمین سخت بودند فرشته پیرتر سوراخی در دیوار دید...
-
پست تکراری آخرین روزهای زندگی کوروش کبیر
پنجشنبه 14 دیماه سال 1385 23:50
" این اراده اهورامزدا بود که پارسیان سرور دنیا شوند امیدوارم که بعد از من همواره ایرانیان در حفظ این سرزمین که به خون دل برایشان به ارمغان آورده ام بکوشند و تا جهان باقی است آن را پاس دارند. رمز کار خیلی ساده است بایدبرای انسان ها ارزش قایل شد آنان را آزاد گذاشت تا خود انتخاب کنند از آنجا که اندیشه ما خدایی است مطمین...
-
یک دعای زیبا
یکشنبه 19 آذرماه سال 1385 23:56
خداوندا ... مرا انسانی بساز که ترا بشناسد و خودرا بشناسد. مرا چندان قوی گردان که به گاه ناتوانی از سستی خود آگاه گردم. چنان جسور و با شهامتم کن که بهنگام وحشت جرات مقابله بــا خویشتن را داشته باشم. مرا انسانی بساز که بهنگام شکست شرافتمندانه درخوداحساس کبر و غرورکنم و به گاه پیروزی فروتن ونجیب باشم. مرا انسانی بساز که...
-
تاثیر خشم
سهشنبه 30 آبانماه سال 1385 16:47
پسر بچه ای بود که اخلاق خوبی نداشت. پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت هر بار که عصبانی می شوی باید یک میخ به دیوار بکوبی. روز اول پسر بچه 37 میخ به دیوار کوبید. طی چند هفته، همانطور که یاد می گرفت چگونه عصبانیتش را کنترل کند، تعداد میخهای کوبیده شده به دیوار کمتر می شد. او فهمید که کنترل عصبانیتش آسان تر از کوبیدن...
-
نامه آبراهام لینکلن به معلم پسرش:
شنبه 6 آبانماه سال 1385 16:31
نامه آبراهام لینکلن به معلم پسرش: به پسرم درس بدهید او باید بداند که همه مردم عادل و همه آن ها صادق نیستند ، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد ، انسان صدیقی هم وجود دارد . به او بگویید ، به ازای هر سیاستمدار خودخواه ، رهبر جوانمردی هم یافت می شود . به او بیاموزید ، که در ازای هر دشمن ، دوستی هم هست . می دانم که...
-
پست تکراری- شناخت دوباره حافظ شیراز
جمعه 21 مهرماه سال 1385 22:24
شناخت دوباره شیخ اجل حافظ شیراز به مناسبت یادروز حافظ: هر کس در هر کسوت و به هر طریق برای شناساندن بیشتر شخصیت هنری این نادره دهر، که پس از ششصد سال هنوز خواننده را از لطافت کلام و وسعت دید و عمق معنی به حیرت وا می دارد ، گامی بردارد خدمتی بزرگ به بالا بردن سطح معرفت جهانی نموده است. رسیدن به چنین معرفتی که هنرمندی به...
-
ساختن دنیا
جمعه 7 مهرماه سال 1385 20:59
پدر روزنامه می خواند، اما پسر کوچکش مدام مزاحمش می شد. حوصله پدر سر رفت و صفحه ای از روزنامه را - که نقشه ی جهان را نمایش می داد - جدا و قطعه قطعه کرد وبه پسرس داد و گفت: " بیا کاری برا یت دارم. یک نقشه ی دنیا به تو می دهم، ببینم می توانی آن را دقیقا همانطور که هست بچینی ؟ " و دوباره به سراغ روزنامه اش رفت ، می دانست...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 شهریورماه سال 1385 21:52
این هم لیریک کلیپ انتهایی برنامه کوله پشتی تقدیم به همه کسایی که مثل من واسه ادامه تحصیل به یه شهر دیگه میرن: خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام خداحافظ کمی غمگین به یاد اون همه تردید به یاد آسمونی که منو از چشم تومی دید اگه گفتم خداحافظ نه این که رفتنت سادست نه این که می شه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1385 00:33
بترس از سلطنت من همیشه. نترس از فوت رزق هرگز. انس مگیر با احدی جز با من. به حق خودم من تو را دوست دارم تو هم مرا دوست بدار. ایمن از غضب من باش . تمام اشیاء را به جهت تو خلق کردم تو را برای خودم ،از من مگریز. تو را خلق کردم از نطفهء گندیده عاجز نبودم ،چگونه از رزق تو عاجز باشم. دشمنی میکنی با من به جهت نفس خبیثت ،چرا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1385 01:21
دختر کوری تو این دنیا زندگی میکرد .این دختره یه دوست پسری داشت که عاشقه اون بود.دختره همیشه می گفت اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون می موندم یه روز یکی پیدا شد که به اون دختر چشماشو بده. وقتی که دختره بینا شد دید که دوست پسرش کوره. بهش گفت من دیگه تو رو نمی خوام برو. پسره با ناراحتی رفت و یه لبخند تلخ بهش...
-
پنجره
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 00:31
در بیمارستانی ، دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند . اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هماتاقیش روی تخت بخوابد. آنها ساعتها با یکدیگر صحبت میکردند، از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف میزدند. هر روز...
-
وجود خدا
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1385 01:12
مردی برای اصلاح به آرایشگاه رفت در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در مورد خدا صورت گرفت آرایشگر گفت:من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشد مشتری پرسید چرا؟ آرایشگر گفت : کافیست به خیابان بروی و ببینی مگر میشود با وجود خدای مهربان اینهمه مریضی و درد و رنج وجود داشته باشد؟ مشتری چیزی نگفت و از مغازه بیرون رفت به محض اینکه از...
-
آبی ترین گل
یکشنبه 1 مردادماه سال 1385 00:25
آبی ترین گل The bluest flower : امروز به عابری برخورد کردم با خضوع زیاد به او گفتم: ببخشید. عابر با ادب تمام گفت: شما ببخشید؛ ندیدم تان . من و این غریبه با کمال ادب و احترام از همدیگر خداحافظی کردیم و هریک به راه خود رفتیم. بعد ظهر همان روز در منزل؛ مشغول پختن شام بودم. پسرم پشت سرم ایستاده بود؛ تا برگشتم ؛ به او...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 تیرماه سال 1385 03:03
پسربچه ای وارد یک بستنی فروشی شد و پشت میزی نشست.پیشخدمت یک لیوان آب برایش اورد.پسریچه پرسید:یک بستنی میوه ای چند است پیشخدمت پاسخ داد:50 سنت پسربچه دستش را در جیبش برد و شروع به شمردن کرد بعد پرسید یک بستنی ساده چقدر است؟ درهمین حال تعدادی از مشتریان در انتظار میز خالی بودند.پیشخدمت با عصبانیت پاسخ داد:35 سنت.پسر...
-
یک دعای زیبا
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1385 02:19
از خدا خواستم عادت های زشت را ترکم دهد. خدا فرمود:خودت باید آنها را رها کنی. از او درخواست کردم فرزند معلولم را شفا دهد. فرمود:لازم نیست روحش سالم است جسم هم که موقت است. از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند. فرمود:صبر حاصل سختی و رنج است. عطا کردنی نیست آموختنی است. گفتم: مرا خوشبخت کن. فرمود: نعمت از من خوشبخت شدن...
-
دو روز و هزار سال
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1385 23:30
دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است تقویمش پر شده بود و تنها دو روز تنها دو روز خط نخورده باقی بود . پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد . داد زد و بد وبیراه گفت ،خدا سکوت کرد جیغ کشید و جار و جنجال راه انداخت خدا سکوت کرد آسمان و زمین را به هم ریخت خدا سکوت...
-
موضوع اصلی
یکشنبه 28 خردادماه سال 1385 01:07
خانمی طوطی ای خرید اما روز بعد آن را به مغازه برگرداند. او به صاحب مغازه گفت: این پرنده صحبت نمیکند! صاحب مغازه پرسید: آیا در قفسش آینه هست؟ طوطیها عاشق آینه هستند. آنها تصویرشان را در آینه می بینند و شروع به صحبت میکنند. آن خانم یک آینه خرید و رفت. ولی روز بعد برگشت.طوطی هنوز صحبت نمیکرد.صاحب مغازه پرسید: نردبان چه؟...
-
کوهنورد و قله
سهشنبه 23 خردادماه سال 1385 16:38
کوهنوردی همیشه مایل بود به بلندترین قله صعود کند او پس از سالهای سال تمرین و آمادگی ، هنگامی که قصد داشت سفر خود را آغاز کند، با بیاد آوردن شکوه و افتخار تنها به قله رسیدن، تصمیم گرفت صعود را به تنهایی انجام دهد. او سفرش را زمانی آغاز کرد که هوا رفته رفته رو به تاریکی میرفت ولی قهرمان ما به جای آنکه چادر بزند و شب...
-
قصه دروغ و حقیقت
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 22:09
روزی دروغ به حقیقت گفت : مــــیل داری باهم به دریـــا برویم و شنـــا کنیم ، حقیقــت ساده لــوح پذیرفت و گول خورد . آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد . دروغ حیلــــه گـــر لباسهای او راپوشید و رفت . از آن روز همیشه حقیقت عــــریان و زشت است ، اما دروغ در لبــــــاس حقیقت با...
-
هخامنشیان کاشف قاره امریکا
جمعه 19 خردادماه سال 1385 12:46
دکتر جهانگیر مظهرى پس از سال ها تحقیق و مطالعه مدعى است که به کشفى نائل شده که هنوز از تمامى آن پرده بر نداشته است.او که پس از ۲۵ سال دورى از ایران، براى چند روزى بازگشته مى گوید: «تا کتابم که در آن شرح کشف خود را شواهد کافى آورده ام، چاپ نشود، نمى توانم چیزى اعلام کنم.» او مدعى است که در جست وجو هایش نشانه ها و...
-
حکایت دو دوست
یکشنبه 14 خردادماه سال 1385 00:38
دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیایان می گذشتند. آن دو در نیمه های راه بر سر موضوعی دچار اختلاف نظر شدند و به مشاجره پرداختند و یکی از آنان از سر خشم، بر چهره دیگری سیلی زد. دوستی که سیلی خورده بود سخت دل آزرده شد ولی بدون آنکه چیزی بگوید بر روی شن های بیابان نوشت: «امروز بهترین دوست من، بر چهره ام سیلی زد». آن دو...
-
یک سنت
جمعه 12 خردادماه سال 1385 11:39
پسر کوچکی روزی هنگام راه رفتن در خیابان سکه ای یک سنتی پیدا کرد. او از پیدا کردن این پول آن هم بدون هیچ زحمتی خیلی ذوق زده شد. این تجربه باعث شد که او بقیه روزها هم با چشم باز سرش را پایین بگیرد( به دنبال گنج!) او در مدت زندگیش ۲۹۶ سکه ۱ سنتی ، 48 سکه ۵ سنتی ،۱۹ سکه۱۰ سنتی، 16 سکه ۲۵ سنتی، ۲ سکه نیم دلاری و۱ اسکناس...
-
جای پا
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1385 00:44
جای پا خواب دیدم در ساحل با خدا قدم می زنم. بر پهنه آسمان صحنه هایی از زندگی ام برق زد. در هر صحنه دو جفت جای پا بر روی شن دیدم یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خدا. وقتی آخرین صحنه در مقابلم برق زد. به پشت سر و به جای پاهای روی شن نگاه کردم. متوجه شدم که چندین بار در طول زندگی ام فقط یک جفت جای پا روی شن بوده است....
-
پروانه و پیله
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1385 22:35
پروانه و پیله روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد . شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله راتماشا کرد.ناگهان تقلای پروانه متوقف شدو به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص مصمم شد به پروانه کمک کندو با برش قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد. پروانه به راحتی از پیله...
-
یک نفس راحت
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1385 15:46
بالاخره تموم شد . یک سال درس خوندن؛ یک سال زحمت و سختی؛ یک سال بدون تفریح و گردش؛ یک سال خونه نشستن و کار نکردن ؛یک سال تحمل حرفای مردم:" آقای دکتر هنوز قبول نشدی" .یک سال شب زنده داری و..... . به نظر من هنوز هم به خاطر اون تقلب وحشتناک آزمون دستیاری سال ۸۲ ( که شاید حدود نیمی از قبولی ها با خرید سوالات بود) وضعیت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1385 12:34
قابل توجه همکاران: معاون آموزشی وزارت بهداشت : نتایج اولیه آزمون دستیاری 16اردیبهشت اعلام میشود برخی از سؤالات آزمون دستیاری حذف شد نتایج نهایی و اسامی پذیرفته شدگان آزمون پذیرش دستیاری وزارت بهداشت اوایل شهریور ماه اعلام میشود . دکتر محمدعلی محققی، معاون آموزشی و امور دانشجویی وزارت بهداشت در گفتوگو با خبرنگار...