پست تکراری - بخشی از نامه نامه چارلی چاپلین به دخترش

بخشی از نامه چارلی چاپلین به دخترش:





داستان آن دلقک گرسنه ای که در پست ترین محلات لندن آواز می خواند و می رقصید و صدقه جمع می کرد؛ این داستان من است. من طعم گرسنگی را چشیده ام و از اینها بیشتر؛ من رنج آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند؛ اما سکه رهگذر خودخواهی آن را می خشکاند؛ احساس کرده ام.

با این همه من زنده ام و از زندگان پیش از آنکه بمیرند نباید حرف زد... . به دنبال تو نام من است: چاپلین. با همین نام چهل سال بیشتر مردم روی زمین را خنداندم و بیشتر از آنچه آنان خندیدند؛ خود گریستم... .

چارلی اسپنسر چاپلین از یکی از کثیف ترین و شلوغ ترین محله های لندن سر بر افراشت؛ پدرش دایم الخمر بود ومادر خیاط او برای هر بلوزی که می دوخت؛ یک و نیم پنس دریافت می کرد.چاپلین تقریبا بر تمامی مهارت های سینمایی از بازیگری؛ تهیه کنندگی و کارگردانی تا نویسندگی سناریو؛ نمایش های کمدی و تراژدی تسلط کامل داشت و شخصیت ولگرد وی به عنوان محبوب ترین چهره طنز پرداز قرن بیستم شناخته شد. او به دلیل برخورداری از شخصیتی منحصر به فرد برای اولین بار عناصر موجد ترحم و تاثر را با کمدی تلفیق نموده و انواعی از فیلم های کلاسیک را خلق نمود که جذبه آنها بر عصر؛ فرهنگ و زمان تسلط بسیار یافت.

او سراینده آغاز ها بود و نه پایان ها؛ زیرا شخصیت ولگرد او بر پرده ذهن میلیون ها انسان همواره باقی می ماند. هارلکوین( دلقک) مچاله با شانه های کوچک شده؛ سر خود را به جلو نگاه داشته و در جاده ای ناهموار به مقصد روزگارانی بهتر؛ قدم بر می داشت. اگر چه در طول این راه با اندوه های بسیار ملول شد ولی همواره با شخصیت نفوذ ناپذیر خود و ارج نهادن به زندگی در یاد همگان باقی می ماند.

دو فرشته مسافر

 

دو فرشته مسافر در منزل خانواده ثروتمندی توقف کردند تا شب را در آنجا بگذرانند.آن خانواده گستاخی کردند و اجازه ندادند فرشته ها شب را در مهمانخانه داخل عمارت بگذرانند.بلکه به آنها فضای کوچکی از زیر زمین خانه را اختصاص دادند.

همان طور که فرشته ها مشغول آماده کردن بستر خود روی زمین سخت بودند فرشته پیرتر سوراخی در دیوار دید و روی آن را پوشاند. فرشته جوانتر علت را پرسید و او گفت: چیزها همیشه آن طور نیستند که به نظر می رسند.

شب بعد فرشته ها به خانه زوج کشاورز بسیار فقیر اما مهمان نوازی رفتند. پس از صرف غذای مختصری که داشتند آن زوج رختخواب خودشان را در اختیار فرشته ها قرار دادند تا شب را راحت بخوابند. صبح روز بعد فرشته ها آن زن و شوهر را گریان دیدند. تنها گاوشان که شیرش تنها ممر درآمدشان بود در مزرعه مرده بود.

فرشته جوانتر به خشم آمد و به فرشته پیرتر گفت: چه طور اجازه دادی چنین اتفاقی بیفتد؟ مرد اولی همه چیز داشت با این حال تو کمکش کردی. خانواده دومی چیزی نداشتند اما همان را هم با ما تقسیم کردند و با این حال تو گذاشتی گاوشان بمیرد.

فرشته پیرتر پاسخ داد: چیزها همیشه آن طور نیستند که به نظر میرسند. متوجه شدم که در سوراخ دیوار طلا پنهان کرده بودند از آن جا که صاحب خانه طماع و بخیل بود من سوراخ را بستم و مهر کردم تا دستش به آن طلا نرسد.

شب گذشته که در رختخواب آن کشاورز خوابیده بودیم فرشته مرگ به سراغ همسرش آمد. من در ازا گاو را به او دادم.

چیزها همیشه آن طوری نیستند که به نظر میرسند. هنگامی که اوضاع ظاهرا بر وفق مراد نیست اگر ایمان داشته باشید باید توکل کنید و بدانید که همواره هر چه پیش می آید به نفع شماست. فقط ممکن است تا مدت ها حکمتش را نفهمید.