یک دعای زیبا

از خدا خواستم عادت های زشت را ترکم دهد.

خدا فرمود:خودت باید آنها را رها کنی.

 

از او درخواست کردم فرزند معلولم را شفا دهد.

فرمود:لازم نیست روحش سالم است جسم هم که موقت است.

 

از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند.

فرمود:صبر حاصل سختی و رنج است. عطا کردنی نیست آموختنی است.

 

گفتم: مرا خوشبخت کن.

فرمود: نعمت از من  خوشبخت شدن از تو.

 

از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نکند.

فرمود: رنج از دلبستگی های دنیایی جدا و به من نزدیک تر می کند.

 

از او خواستم روحم را رشد دهد.

فرمود: نه تو خودت باید رشد کنی. من فقط شاخ و برگ اضافی ات را هرس می کنم تا بارورتر شوی.

 

از خدا خواستم کاری کند که از زندگی لذت کامل ببرم.

فرمود: برای این کار من به تو زندگی داده ام.

 

از خدا خواستم کمکم کند همان قدر که او مرا دوست دارد من هم دیگران را دوست بدارم.

خدا فرمود: آها بالاخره اصل مطلب دستگیرت شد.


آرزوهای ویکتور هوگو

آرزوهای ویکتور هوگو
 
اول ازهمه برایت آرزو مى‌کنم که عاشق شوى و اگر هستى، کسى هم به تو عشق بورزدو اگر اینگونه نیست، تنهاییت کوتاه باشدو پس از تنهاییت، نفرت از کسى نیابى. آرزومندم که اینگونه پیش نیایداما اگر پیش آمد، بدانى چگونه به دور از ناامیدى زندگى کنى.
برایت همچنان آرزو دارم دوستانى داشته باشی
از جمله دوستان بد و ناپایداربرخى نادوست و برخى دوستدارکه دست کم یکى در میانشان بى‌تردید مورد اعتمادت باشندو چون زندگى بدین گونه است.



برایت آروزمندم که دشمن نیز داشته باشى نه کم و نه زیاد ...... درست به اندازه تا گاهى باورهایت را مورد پرسش قرار دهندکه دست کم یکى از آنها اعتراضش به حق باشدتا که زیاده به خود غره نشوى
و نیز آروزمندم مفید فایده باشى، نه خیلى بی‌خاصیت تا در لحظات سخت وقتى دیگر چیزى باقى نمانده است همین مفید بودن کافى باشد تا تو را سرپا نگاه دارد


همچنین برایت آروزمندم صبور باشى
نه با کسانى که اشتباهات کوچک مى‌کنندچون این کار ساده‌اى است بلکه با کسانى که اشتباهات بزرگ و جبران‌ناپذیر مى‌کنندو با کاربرد درست صبوریت براى دیگران نمونه شوى

و امیدوارم اگر جوان هستى
خیلى به تعجیل، رسیده نشوىو اگر رسیده‌اى، به جوان نمایى اصرار نورزى
و اگر پیرى، تسلیم ناامیدى نشوى
چرا که هر سنى خوشى و ناخوشى خودش را دارد و لازم است بگذاریم در ما جریان یابد

امیدوارم به پرنده‌اى دانه بدهى و به آواز یک سهره گوش کنى، وقتى که آواى سحرگاهیش را سر مى‌دهدچرا که به این طریق، احساس زیبایى خواهى یافتبه رایگان
امیدوارم که دانه‌اى هم بر خاک بفشانى هر چند خرد بوده باشدو با روییدنش همراه شوى تا دریابى در یک درخت چقدر زندگى وجود دارداگر همه این‌ها که گفتم برایت فراهم شددیگر چیزى ندارم برایت آرزو کنم .
 
 

جای پا

جای پا

خواب دیدم در ساحل با خدا قدم می زنم. بر پهنه آسمان صحنه هایی از زندگی ام برق زد.در هر صحنه دو جفت جای پا بر روی شن دیدم یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خدا.وقتی آخرین صحنه در مقابلم برق زد. به پشت سر و به جای پاهای روی شن نگاه کردم.

متوجه شدم که چندین بار در طول زندگی ام فقط یک جفت جای پا روی شن بوده است.

همچنین متوجه شدم که این در سخت ترین و غمگین ترین دوران زندگی ام بوده است. این واقعا برایم ناراحت کننده بود و در باره اش از خدا سوال کردم: خدایا تو گفتی اگر به دنبال تو بیایم در تمام راه با من خواهی بود ولی دیدم که در سخت ترین دوران زندگی ام فقط یک جفت جای پا وجود داشت؛ نمی فهمم چرا هنگامی که بیش از هر زمان دیگر به تو نیاز داشتم مرا تنها گذاشتی؟

خدا پاسخ داد: بنده بسیار عزیزم ؛ من در کنارت هستم و تنهایت نخواهم گذاشت.اگر در آزمون ها و رنج ها فقط یک جفت جای پا دیدی؛ زمانی بود که تو را در آغوشم حمل می کردم.