وجود خدا

 
مردی برای اصلاح به آرایشگاه رفت در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در مورد خدا صورت گرفت آرایشگر گفت:من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشد مشتری پرسید چرا؟ آرایشگر گفت : کافیست به خیابان بروی و ببینی مگر میشود با وجود خدای مهربان اینهمه مریضی و درد و رنج وجود داشته باشد؟ مشتری چیزی نگفت و از مغازه بیرون رفت به محض اینکه از آرایشگاه بیرون آمد مردی را در خیابان دید با موهای ژولیده و کثیف با سرعت به آرایشگاه برگشت و به آرایشگر گفت می دانی به نظر من آرایشگر ها وجود ندارند مرد با تعجب گفت :چرا این حرف را میزنی؟ من اینجاهستم و همین الان موهای تو را مرتب کردم مشتری با اعتراض گفت پس چرا کسانی مثل آن مرد بیرون از آریشگاه وجود دارند 'آرایشگر ها وجود دارند فقط مردم به ما مراجعه نمیکنند مشتری گفت دقیقا همین است خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمیکنند! برای همین است که اینهمه درد و رنج در دنیا وجود دارد .
 
منبع:www.cloob.com

آبی ترین گل

 

آبی ترین گل The bluest flower :

امروز به عابری برخورد کردم با خضوع زیاد به او گفتم: ببخشید. عابر با ادب تمام گفت: شما ببخشید؛ ندیدم تان . من و این غریبه با کمال ادب و احترام از همدیگر خداحافظی کردیم و هریک به راه خود رفتیم.

بعد ظهر همان روز در منزل؛ مشغول پختن شام بودم. پسرم پشت سرم ایستاده بود؛ تا برگشتم ؛ به او خوردم( مثل صبح با آن آقا) چیزی نمانده بود زمین بخورد. با بد اخلاقی گفتم : خودت را بکش کنار.

او رفت و دل کوچکش شکست. من متوجه خشونتم نبودم. شب در رختخواب دراز کشیده بودم؛ ندایی به گوشم رسید:چه طور با آن غریبه آن رفتار مودبانه را داشتی؛اما با خانواده و عزیزانت؛ این قدر بدرفتاری کردی؟ برو آشپزخانه و نگاه کن ؛ دم در چند شاخه گل افتاده؛ گل هایی هستند که پسرت برایت آورده بود؛ خودش آنها را چیده بود که تو را غافلگیر کند؛ تو اشکی را که در چشمان کوچکش جمع کردی؛ دیدی؟

خیلی خجالت کشیدم؛ اشکم سرازیر شد؛ آهسته به اتاقش رفتم و کنار تختش روی زمین نشستم؛ گفتم: بیدار شو کوچولوی من؛ بیدار شو عزیزم؛ اینها همان گل هایی هستند که تو برایم آوردی؟

او لبخندی زد و گفت: آنها کنار آن درخت بودند؛ آنها را چیدم چون به زیبایی تو بودند؛ می دانستم که از آنها خوشت می آید؛ مخصوصا از گل آبی اش.

گفتم: از رفتاری که امروز با تو داشتم بسیار متاسفم. او گفت: عیبی ندارد مامان؛ من به هر حال تو را دوست دارم.

گفتم: من هم تو را دوست دارم پسرم؛ گل ها را هم دوست دارم؛ مخصوصا گل آبی را.

 

منبع:آبی ترین گل ـ گرد آورنده: پرستو ابراهیمی ـ انتشارات جیحون ـ۱۳۸۴